واژه هایم را گم میکنم ...در میان چشمهایت...
وقتی پیدایت میکنم...قافیه ها صف میکشند یک به یک...
در نوشته هایم...در لا به لای غزلهایم...
اما وقتی دوباره ...گم میشوی در خیالم...
گوشه ای مینشینم...و نقش میکنم چشمهایت را...لبانت را...حتی نفسهایت را...
بهت جان می بخشم...با خون رگهایم ...